عجیب دلم گرفته از این هوای بارانی
از این غروب از این بغض دیر سال پنهانی
دلم برای خودم نه برای باغچه مان می سوزد
برای گل های شکفته به ساقه به لحظه های پایانی
به دل گرفته ام میگویم بهارنزدیک است
چه غریب اند این حرفهادراین فصل بی انتهای زمستانی
قسم به خانه شکسته دلم که می مانم
به انتظار لحظه شکفتن به خاک ویرانی
به خاطرخدا نکشید شمع این خانه که میدانم
دل پروانه خوش است به شمع به لحظه های روحانی
اگر می برید حرمت غزل های شاعر را
نشکنید دل او را که میشکنید به آسانی
ابوالفضل بایگی(چهارشنبه 86 فروردین 22 ساعت 6:3 عصر )
دیدگاههای دیگران () |